کد مطلب:149413 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

مسأله ی گریه بر سیدالشهداء
یكی از مسائل مربوط به سیدالشهداء مسأله ی گریه است. باید مسأله ی گریه و خنده از چند نظر [بررسی شود]: یكی از نظر اینكه از مختصات و اعراض خاصه ی انسان به شمار رفته اند، دیگر از نظر علل و مبادی جسمی و روحی، سوم از نظر آثار و عوارض جسمی و روحی، چهارم از نظر اخلاقی و عقیده ی علمای اخلاق و آداب، پنجم از نظر آثار اجتماعی خنده و گریه، ششم انواع خنده ها و گریه ها و آیا همه ی خنده ها خوب است و همه ی گریه ها بد یا نه؟ و اینكه نوع گریه ی بر امام حسین لذتبخش است و به قلب صفا و روشنی می دهد، و باید مقایسه ای شود بین مكتب امام حسین و مكتبهای خنده و كمدی و اشاره ای شود به فیلمهای كمدی و فیلمهای تراژدی و اشعاری كه شعرای ما در باب گریه و مدح آن گفته اند مثل اینكه:



گریه بر هر درد بی درمان دواست

چشم گریان چشمه ی فیض خداست



در همه ی اینها بحث شود.

خنده و گریه مظهر شدیدترین حالات احساسی انسان است. آن وقتی كه كسی بتواند مالك خنده و گریه ی مردمی بشود، به حقیقت مالك قلب آنها شده و با عواطف آنها بازی می كند. كارهای قلبی غیر از كارهای عقلی است. تاكنون با قلبهای مردم از راه گریه [بر] سیدالشهداء بازی شده بدون اینكه تحت كنترل عقل بیاید و هدف داشته باشد. تنها هدف داشتن كافی نیست، نظم و سازمان هم لازم است.

در مجله ی؛ «رادیو ایران» شماره ی 70 مقاله ای به قلم دكتر حسین علوی (مرز دانش)


كه سخنرانی اوست در [برنامه ی] مرز دانش درباره ی اشك چشم دارد كه خالی از فایده نیست. در آنجا می گوید: اشك تمساح دروغ است. می گوید: داروین در كتاب بیان احساسات و تألمات در انسان و حیوان (1890 میلادی) نوشته است كه فیل تحت تأثیر احساسات می گرید ولی این موضوع به هیچ وجه هنوز تأیید نشده است. می گوید خنده انواع و اقسام دارد: خنده ی محبت، خنده ی تمسخر، خنده ی شادی، خنده تأثر یا خشم؛ گریه هم همه جا از اثر اندوه و غم نیست و برای همه اتفاق افتاده و چشیده اند لذت گریه ی شوق را، و منظره ی اشك شوق یكی از بهترین مناظر است، سخن را به این شعر حافظ ختم می كند:



دلی بسی خون به كف آورد ولی دیده بریخت

الله الله كه تلف كرد و كه اندوخته بود؟



شاعر عرب می گوید: اگر اشك نبود سرزمین وداع آتش می گرفت (كلیله و دمنه). سعدی می گوید:



بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران

كز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران



حافظ می گوید:



دل سنگین تو را اشك من آورد به راه

سنگ را سیل تواند به لب دریا برد